چه زیبا بود آن قدیمها.
عشق های یواشکی.
مداد و کاغذ و مکتوبههای عاشقانه.
انگار عشق را فهمیده بود، آن مداد سیاه رنگ.
تا روی کاغذ مینشست، به آخر صفحه میرسید و باید ورق میزدی دفترت را.
کلمات برای نوشته شدن، مجال نمیدادند.
میشد نامهای برای دلهای عاشق.
که خواندنش، قند دلشان را آب میکرد.
سیاههی عشقی که یادگاری میشد، لابهلای دفتر عشقشان.
عاشقانههایشان ماندگار شد و قصهای شد برای ما.
آن قدیمها، خالصانه بود عاشقی کردنها.
قبلترها، مثال عشق فراوان بود.
دل که میدادی، دل کندن معنا نداشت.
به شماره رسیده عاشق ماندنها.
الان برایم مثالی از لیلی و مجنون بزن.